میکاییل میکاییل ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره

گل پسر مامان و بابا

تولد ایرا...

مامان دارم اذیت میشم نمیخوام موهامو شونه کنم  خیلی خوش تیپ شدم و امشب توی جشن تولد ایرا حسابی می رقصم  ایرا خانم تولدت مبارک  فکر میکنم این روزا اخرین روزهایی هست که تو خوشگل مامانی 4 دست و پا راه میری یاد گرفتی بری زیر  این میز و منو اذیت کنی همین که منو میبینی پا به فرار میذاری و میری پشت مبل هاخلاصه کارت همینه  مثل فشنگ 4 دست وپا این مسیرو میری و برمیگردی    ...
2 شهريور 1393

گل های گل خونه

وقتی تو دل مامان نازی بودم فک میکردم دنیا همین باغچه کوچکی هست که من درش زندگی میکنم و تک گل این باغ هم منم که به ریشه های مامان چسبیدم و دارم رشد میکنم اما وقتی به دنیا اومدم دیدم دنیا خیلی بزرگ تر از این حرف هاست و پرهست از گل های رنگارنگ اما به قول مامان نازی توی دنیا هر چقدر هم که گل های رنگ رنگ زیاد باشه قشنگ ترین گل ابجی ملیکا و خوش بو ترین گل هم منم که باغ بونمون مامان و سایه بونمون هم بابا ست           ...
2 شهريور 1393

میوه های گرم سیری _ سوغات دایی از قشم

اول کدوم یکی رو بخورم؟؟؟؟؟؟؟؟ اها فهمیدم همه رو باهم میخورم بابا عکس نگیر حالا من یه چیزی گفتم جدی نگیر  رنگ و روش که بد نیس فکر کنم این خوشمزه تر باشه  به رنگ و روش نگاه نکن مزه اب و قند میده    ...
2 شهريور 1393

خواب

بعد از یه روز سرد و برف بازی چه قد خواب می چسبه خواب های خوب ببینی کوچولوی مامانی ...
2 شهريور 1393

عصر روز برفی

تو رو توی کوچه اوردم از صدای خنده و قهقه های تو و شادی من و ابجی ملیکا دیگه کسی نمیگه غروب روز های برفی چه ساکت و دلگیره!!!!! ...
2 شهريور 1393